... این است رسم جهان: روز به شب میرسد و شب به روز. آه از سرخی شفقی که روز را به شب میرساند!
آه از شفقی که روز را به شب میرساند و آه از دهر آن گاه که بر مرادِ سِفلگان میچرخد!
عجب تمثیلی است این که علی (علیه السلام) مولود کعبه است... یعنی باطن قبله را در امام پیدا کن! اما ظاهر گرایان از کعبه نیز تنها سنگ هایش را میپرستند. تمامیت دین به امامت است، اما امام تنها مانده .
تقدیر این چنین رفته که شب حاکمیت ظلم و فساد با شفق عاشورا آغاز شود و سرخی این شفق، خون فرزندان رسول خدا باشد.
قافله عشق روی به راه نهاد و این راه، راهی فراخور هر مهاجر در همه تاریخ است. هجرت مقدمه جهاد است و مردان حق را هرگز سزاوار نیست که سر و سامان اختیار کنند و دل به حیات دنیا خوش دارند، آن گاه که حق در زمین مغفول است و جُهّال و فُسّال و قدّاره بندها بر آن حکومت میرانند.
... سرّ آنکه جهاد فی سبیل الله با هجرت آغاز میشود در کجاست؟ طبیعت بشری در جست و جوی راحت و فراغت است و سامان و قرار میطلبد.
... آه یاران! اگر در این دنیای وارونه، رسم مردانگی این است که سر بریده مردان را در تشت طلا نهند و به روسپیان هدیه کنند. بگذار این چنین باشد. این دنیا و این سر ما.
خون حسین و اصحابش کهکشانی است که بر آسمانِ دنیا راه قبله را مینمایاند. بگذار اصحاب دنیا ندانند. کرمِ لجن زار چگونه بداند که بیرون از دنیایی که او تن میپرورد، چیست؟ زمین و آسمان او همان است، و اگر او را از آن لجن زار بیرون کشند، میمیرد.
... واقعة عاشورا دروازهای از نور است که آنان را از ظلم آباد یزیدیان به نور آباد عشق رهنمون میشود.
اگر نبود خون حسین، خورشید سرد میشد و دیگر در آفاق جاودانه شب نشانی از نور باقی نمیماند... حسین چشمه خورشید است.
آماده باشید که وقت رفتن است.
عقل میگوید بمان و عشق میگوید برو... و این هر دو، عقل و عشق را، خداوند آفریده است تا وجود انسان در حیرت میان عقل و عشق معنا شود.
یاران! شتاب کنید که زمین نه جای ماندن، که گذرگاه است. گذر از نفس به سوی رضوان حق. هیچ شنیدهای که کسی در گذرگاه، رحل اقامت بیفکند؟ و مرگ نیز در اینجا همان همه با تو نزدیک است که در کربلا، و کدام انیسی از مرگ شایستهتر؟ که اگر دهر بخواهد با کسی وفا کند و او را از مرگ معاف دارد، حسین که از من و تو شایستهتر است.
الرّحیل، الرّحیل! یاران شتاب کنید.
قافله عشق در سفر تاریخ است و این تفسیری است بر آنچه فرمودهاند: کُلُّ یَوْمٍ عاشورا و کُلُّ اَرْضٍ کربلا...
این سخنی است که پشت شیطان را میلرزاند و یاران حق را به فَیضان دائم رحمت او امیدوار میسازد.
اصحاب عشق را رنجی عظیم در پیش است. پای بر مسلخ عشق نهادن، گردن به تیغ جفا سپردن، با خونْ کویر تشنه را سیراب کردن و دم بر نیاوردن!
... حسین است، سرسلسلة عُشّاق، که عَلَم جنگ برداشته است تا خون خویش را همچون کهکشانی از نور بر آسمانِ دنیا بپاشد و راه قبله را به قبله جویان بنمایاند. آنجا که قبله نیز در سیطره حرامیان خون ریز است، عشاق را جز این چارهای نیست.
... کار عشق، یاران، لا جرم کربلایی است. پس دیگر سخن از فلان و بهمان مگو که عشاق حقیقی، تذکرة الاولیاء را با خون مینویسند، با خون.
... ماندن در صف اصحاب عاشورایی امام عشق تنها با یقین مطلق ممکن استو ای دل! تو را نیز از این سنت لا یتغیر خلقت گریزی نیست. نپندار که تنها عاشوراییان را بدان بلا آزمودهاند و لا غیر صحرای بلا به وسعت همه تاریخ است.
صحرای بلا به وسعت تاریخ است و کار به یک یا لیتنی کنت معکم ختم نمیشود. اگر مرد میدان صداقتی، نیک در خویش بنگر که تو را نیز با مرگ اُنسی هست یا خیر! اگر هست که هیچ، تو نیز از قبله دارانِ دایره طوافی، و اگر نه... دیگر به جای آنکه با زبان «زیارت عاشورا» بخوانی، در خیل اصحاب آخر الزّمانی حسین (علیه السلام) با دل به زیارت عاشورا برو.
خوفْ فرزند شک است و شک زاییده شرک و این هر سه، خوف و شک و شرک، راهزنان طریق حقند. که اگر با مرگ اُنس نگیری، خوفْ راهِ تو را خواهد زد و امام را در صحرای بلا رها خواهی کرد.
... ای آرزومند، بیدار شو! دنیا صراط آخرت است، و اگر تو را چشم بود میدیدی قیامتت را که در این عرصه بر پا شده است! اگر اینجا با حسینی، آنجا نیز با حسینی و اگر اینجا با یزید، نیک بنگر، آنک یزید است که تو را به سوی جهنم امامت میکند.
هیچ پرسیدهای که عالم شهادت بر چه شهادت میدهد که نامی این چنین بر او نهادهاند؟
آه از شفقی که روز را به شب میرساند و آه از دهر آن گاه که بر مرادِ سِفلگان میچرخد!
عجب تمثیلی است این که علی (علیه السلام) مولود کعبه است... یعنی باطن قبله را در امام پیدا کن! اما ظاهر گرایان از کعبه نیز تنها سنگ هایش را میپرستند. تمامیت دین به امامت است، اما امام تنها مانده .
تقدیر این چنین رفته که شب حاکمیت ظلم و فساد با شفق عاشورا آغاز شود و سرخی این شفق، خون فرزندان رسول خدا باشد.
قافله عشق روی به راه نهاد و این راه، راهی فراخور هر مهاجر در همه تاریخ است. هجرت مقدمه جهاد است و مردان حق را هرگز سزاوار نیست که سر و سامان اختیار کنند و دل به حیات دنیا خوش دارند، آن گاه که حق در زمین مغفول است و جُهّال و فُسّال و قدّاره بندها بر آن حکومت میرانند.
... سرّ آنکه جهاد فی سبیل الله با هجرت آغاز میشود در کجاست؟ طبیعت بشری در جست و جوی راحت و فراغت است و سامان و قرار میطلبد.
... آه یاران! اگر در این دنیای وارونه، رسم مردانگی این است که سر بریده مردان را در تشت طلا نهند و به روسپیان هدیه کنند. بگذار این چنین باشد. این دنیا و این سر ما.
خون حسین و اصحابش کهکشانی است که بر آسمانِ دنیا راه قبله را مینمایاند. بگذار اصحاب دنیا ندانند. کرمِ لجن زار چگونه بداند که بیرون از دنیایی که او تن میپرورد، چیست؟ زمین و آسمان او همان است، و اگر او را از آن لجن زار بیرون کشند، میمیرد.
... واقعة عاشورا دروازهای از نور است که آنان را از ظلم آباد یزیدیان به نور آباد عشق رهنمون میشود.
اگر نبود خون حسین، خورشید سرد میشد و دیگر در آفاق جاودانه شب نشانی از نور باقی نمیماند... حسین چشمه خورشید است.
آماده باشید که وقت رفتن است.
عقل میگوید بمان و عشق میگوید برو... و این هر دو، عقل و عشق را، خداوند آفریده است تا وجود انسان در حیرت میان عقل و عشق معنا شود.
یاران! شتاب کنید که زمین نه جای ماندن، که گذرگاه است. گذر از نفس به سوی رضوان حق. هیچ شنیدهای که کسی در گذرگاه، رحل اقامت بیفکند؟ و مرگ نیز در اینجا همان همه با تو نزدیک است که در کربلا، و کدام انیسی از مرگ شایستهتر؟ که اگر دهر بخواهد با کسی وفا کند و او را از مرگ معاف دارد، حسین که از من و تو شایستهتر است.
الرّحیل، الرّحیل! یاران شتاب کنید.
قافله عشق در سفر تاریخ است و این تفسیری است بر آنچه فرمودهاند: کُلُّ یَوْمٍ عاشورا و کُلُّ اَرْضٍ کربلا...
این سخنی است که پشت شیطان را میلرزاند و یاران حق را به فَیضان دائم رحمت او امیدوار میسازد.
اصحاب عشق را رنجی عظیم در پیش است. پای بر مسلخ عشق نهادن، گردن به تیغ جفا سپردن، با خونْ کویر تشنه را سیراب کردن و دم بر نیاوردن!
... حسین است، سرسلسلة عُشّاق، که عَلَم جنگ برداشته است تا خون خویش را همچون کهکشانی از نور بر آسمانِ دنیا بپاشد و راه قبله را به قبله جویان بنمایاند. آنجا که قبله نیز در سیطره حرامیان خون ریز است، عشاق را جز این چارهای نیست.
... کار عشق، یاران، لا جرم کربلایی است. پس دیگر سخن از فلان و بهمان مگو که عشاق حقیقی، تذکرة الاولیاء را با خون مینویسند، با خون.
... ماندن در صف اصحاب عاشورایی امام عشق تنها با یقین مطلق ممکن استو ای دل! تو را نیز از این سنت لا یتغیر خلقت گریزی نیست. نپندار که تنها عاشوراییان را بدان بلا آزمودهاند و لا غیر صحرای بلا به وسعت همه تاریخ است.
صحرای بلا به وسعت تاریخ است و کار به یک یا لیتنی کنت معکم ختم نمیشود. اگر مرد میدان صداقتی، نیک در خویش بنگر که تو را نیز با مرگ اُنسی هست یا خیر! اگر هست که هیچ، تو نیز از قبله دارانِ دایره طوافی، و اگر نه... دیگر به جای آنکه با زبان «زیارت عاشورا» بخوانی، در خیل اصحاب آخر الزّمانی حسین (علیه السلام) با دل به زیارت عاشورا برو.
خوفْ فرزند شک است و شک زاییده شرک و این هر سه، خوف و شک و شرک، راهزنان طریق حقند. که اگر با مرگ اُنس نگیری، خوفْ راهِ تو را خواهد زد و امام را در صحرای بلا رها خواهی کرد.
... ای آرزومند، بیدار شو! دنیا صراط آخرت است، و اگر تو را چشم بود میدیدی قیامتت را که در این عرصه بر پا شده است! اگر اینجا با حسینی، آنجا نیز با حسینی و اگر اینجا با یزید، نیک بنگر، آنک یزید است که تو را به سوی جهنم امامت میکند.
هیچ پرسیدهای که عالم شهادت بر چه شهادت میدهد که نامی این چنین بر او نهادهاند؟